کریس انجل،ادیسون و دیوید کاپرفیلد در خاطرات پدر شعبدهبازی ایران!
بهروز کریمی که به «پدر شعبده بازی ایران» معروف است ضمن مرور خاطراتش مسیر علاقمندیاش به حرفه شعبده، از عضویت مشترک خود با دیوید کاپرفیلد در انجمن بینالمللی شعبدهبازان میگوید.
نام بهروز کریمی شاید چندان آشنا به نظر نرسد اما برنامهها و شعبدههایش یادآور خاطرات مشترک یک نسل است؛ خاطراتی که در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ در قاب تلویزیون ایران متولد شد؛ برنامههایی چون «هوشیار و بیدار»، «دیدنیها» و «جدی نگیرید» که هرکدام از جمله پربینندهترین برنامههای تلویزیون در زمان خودشان بودند و کریمی در این برنامهها به اجرای برنامه و شعبدهبازی میپرداخت.
بهروز کریمی متولد دوم فروردین ماه در شهر آبادان است و شعبدهبازی را در کودکی و به صورت خودآموخته و غریزی فراگرفته است. هنرجویان و شاگردان کریمی که این روزها خودشان اسم و رسمی در تردستی و شعبدهبازی پیدا کردهاند روز تولد وی را به عنوان «روز شعبدهبازان ایران» نامیدهاند و این روز را به یکدیگر تبریک میگویند.
کریمی را پدر شعبدهبازی ایران نیز مینامند. او عضو انجمن شعبدهبازان بینالمللی، مدیرمسئول کانون سرگرمیهای نمایشی ایران، مشاور مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز در امور سرگرمیهای نمایشی و مؤسس مؤسسه هنری «پریستو» است.
کریمی از کودکی علاقه زیادی به هنر تئاتر داشته و به گفته خودش در کودکی آنقدر به تئاتر می رفته که در تئاتر آبادان همه او را میشناختند و گاهی اوقات نقشهای کوچکی نیز به او محول میکردند. او این علاقهاش را در بزرگسالی نیز حفظ کرد و در تئاتر و سینما نیز فعال بود تا جایی که طراحی جلوههای ویژه چند اثر سینمایی و تئاتری را برعهده داشت اما در سالهای اخیر بیشتر از سینما در تئاتر حضور داشته است.
به بهانه مرور خاطرات نوستالژیک این هنرمند باسابقه در ایام نوروز و پرداختن به فعالیت اخیر کریمی و همچنین رویکرد جدید تلویزیون به تولید برنامههای سرگرمی محور از جنس «عصر جدید» که بخشهایی از آن تا به اینجا به فن شعبده اختصاص داشته است، گفتگویی با این هنرمند در دفتر کارش انجام دادیم. کریمی قبل از آغاز گفتگو تردستیهای جالبی برای ما انجام داد که به عنوان هدیه نوروزی به مخاطبان این گفتگو راز دو نمونه از این تردستیها را در مقابل دوربین خبرگزاری مهر، بیان کرد. در کنار خواندن متن این گفتگو تماشای این هدیه نوروزی را هم از دست ندهید؛
* آقای کریمی فعالیتهایتان را از چه زمانی آغاز کردید و اصلاً چطور علاقهمند به شعبدهبازی شدید؟ چون شما در تئاتر هم فعالیت دارید بنابراین توضیح دهید پایه شکلگیری علاقهتان به این نوع از سرگرمیها از تئاتر شکل گرفت یا ریشه دیگری داشت؟
– پایه و اساس شکلگیری فعالیتهای من فقر بود. فقر در خانواده ما آنقدر زیاد حکمفرما بود که من مجبور بودم از مدرسه که برمی گشتم، کار کنم و در خود مدرسه هم کار میکردم به این شکل که برای بچهها برنامه اجرا میکردم و از آنها پول میگرفتم. بعد کارم به جایی رسید که متوجه شدم با این کارهای کوچک نمیتوانم امورات زندگی ام را بگذرانم.
از زمان کودکی علاقه بسیاری به تردستی و شعبده و جادو داشتم و در آن زمان هم فیلمهای تخیلی بسیار اکران میشد و من هم چون علاقه زیادی به سینما داشتم همه فیلمها را میدیدم. فیلمهای هندی آن دوران، همه درباره سحر و جادو و افسانه و تخیل بود و من همیشه پیش خودم میگفتم آیا میتوانم مثل بازیگران این فیلمها شوم و کارهای افسانهای انجام دهم. اکران این فیلمهای تخیلی همزمان بود با فیلمهایی که در آنها کریستوفر لی نقش «دراکولا» را بازی میکرد که من از آن نوع فیلمها هم خوشم میآمد چون فرم این نوع از فیلمها به شعبده بسیار شبیه بود.
در آن دوران در شهر ما آبادان شعبدهبازی وجود نداشت و گاهی در ایام جشن برنامههای اینچنینی اجرا میشد اما من پول این را نداشتم که همه برنامهها را ببینم بنابراین از کسانی که میرفتند و این برنامهها را میدیدند، درباره اتفاقاتی که آنجا افتاده بود، سوال میکردم.
حتی آن زمان معرکهگیری بسیار باب بود و من هر جا که متوجه میشدم آنها بساط دارند خودم را به سرعت به آنجا میراندم. یک روز دیدم یک معرکهگیر کمی خاک در کلاهش ریخت و رویش دستمالی انداخت و آن را کمی تکان داد، بعد از توی کلاه مقدار زیادی طلا و جواهر بیرون آورد. در انتهای کارش نیز یک سینی جلو تماشاگران گرفت و از آنها خواست که به او کمک کنند.
من تا آخر شب به این فکر میکردم که چطور میشود یک نفر خاک را تبدیل به طلا کند و این همه ثروت داشته باشد اما بعد بیاید از مردم تقاضای کمک کند. اینجا بود که فکر کردم حتماً رازی در این قضیه هست پس رفتم کلاه داییام، روسری و جواهرات اندک مادرم را برداشتم و شروع کردم به تمرین کردن تا بالاخره موفق شدم.
* در واقع برای اولین بار خودتان راز یک شعبده را کشف کردید و کسی به شما کمکی نکرد.
بله درست است. بعد از یادگرفتن این ترفند شروع کردم بقیه شعبدههایی را که میدیدم با خودم تمرین کردن و تا جایی رسیدم که همه وسیلههای مورد نیاز را خودم میساختم و کار به جایی کشید که بخشی از خانه ما را لوازم شعبدهای گرفته بودم که خوم ساخته بودم.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
همیشه به دقت به چیزهایی که دوستانم از شعبدهها و بازیها در جاهای مختلف و حتی خارج از کشور دیده بودند، گوش میکردم و در ذهنم تصویرش را میساختم و سعی میکردم آنها را به همان شکل بسازم
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
* آن زمان چند سالتان بود؟
-هفت سال داشتم و کلاس اول ابتدایی بودم. من کارهای مختلفی در آن دوران انجام میدادم مثل بلال فروشی و کار در قهوه خانه البته مبصر و شاگرد ممتاز کلاس هم بودم. به تئاتر هم خیلی علاقه داشتم و آنقدر به تئاتر میرفتم و جلو در تئاتر میایستادم که همه من را میشناختند و جالب این است که گاهی من را میبردند و به من نقش میدادند. در اولین نقشی هم که خوب بازی کردم نقش کودکیهای حضرت یوسف (ع) بود.
من همیشه به دقت به چیزهایی که دوستانم از شعبدهها و بازیها در جاهای مختلف و حتی خارج از کشور دیده بودند، گوش میکردم و در ذهنم تصویرش را میساختم و سعی میکردم آنها را به همان شکل بسازم. زمان گذشت و من در ۱۴ سالگی به خارج از کشور رفتم و در آنجا در یک سیرک شعبدهبازی میکردم.
* چطور شرایط فراهم شد که بتوانید به خارج از ایران بروید؟
-برای ما آبادانیها کویت رفتن خیلی راحت است و من حتی پاسپورت هم نداشتم اما به راحتی به کویت رفتم. با وجودی که عرب نیستم عربیام خوب است و مشکل زبان نداشتم. در آنجا در یک سیرک کارم را شروع کردم و در آنجا بود که برای اولین بار تصویر اجرای من از تلویزیون کویت پخش شد به طوری که معروف شدم و در خیابان همه اسمم را صدا میکردند و من را با انگشت نشان میدادند. آنجا بود که لقب «پریستو» را برای خودم انتخاب کردم.
* «پریستو» به چه معنی است؟
– آن زمان از من پرسیدند که چرا این اسم را انتخاب کردی و من هم جواب دادم در آینده ازدواج میکنم و خداوند به من ۲ دختر به نامهای پریسا و پرستو میدهد و اسم «پریستو» تلفیق این ۲ اسم است که همین هم شد و من در واقع دلیل انتخاب لقبم را پیشگویی کردم. البته «پریستو» به زبان ایتالیایی همان معنی «اجی مجی لاترجی» خودمان را میدهد.
بعد از آن اوایل دهه ۵۰ یک شعبدهباز آمریکایی به نام جو بریکی کارم را دید و من را به منزلش دعوت کرد. من تا آن زمان نمیدانستم که شعبدهبازها دانشکده و آموزشگاه دارند و حتی برای خرید وسایل مورد نیازشان فروشگاه دارند. تصورم این بود که هرکس خودش لوازمش را میسازد اما این شعبدهباز از من پرسید وسایلت را از کدام کمپانی میخری؟ من هم جواب دادم که خودم آنها را می سازم اما او تعجب کرد و گفت امکان ندارد و از من خواست که وسایلم را به او نشان دهم اما من گفتم وسایل یک شعبدهباز مثل ناموسش میماند!
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
با خدای خودم عهد کردم که اگر فن شعبدهبازی را خوب یاد بگیرم تا لحظهای که حیات در بدنم هست شعبدهبازی را به صورت رایگان آموزش دهم و هنوز هم دارم این کار را انجام میدهم
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
او من را به اتاقی برد که همه لوازم شعبدهبازی اش در آنجا قرار داشت و من تا آن زمان این همه لوازم شعبدهبازی را یکجا ندیده بودم. بعد از آن شد که من هم وسایلم را به او نشان دادم. با دیدن وسایل اندک و ناقص من، بریکی خیلی تعجب کرد چون از نظر او این وسایل اشتباه ساخته شده بود اما من با آنها کارم را درست انجام میدادم.
او از من فیلم گرفت و آن را فرستاد به آمریکا و همان زمان بود که من عضو انجمن شعبدهبازان بین المللی شدم. همان موقع دیوید کاپرفیلد هم که مثل من نوجوان بود در این انجمن عضویت داشت. بعد از عضویتم در این انجمن آنها من را حمایت کردند و گفتند اگر وسایلی مورد نیازم است در اختیارم قرار دهند و شعبدهبازان دیگر به نوعی هوایم را داشته باشند. نکته جالب نیز این بود که جو بریکی همه وسایلش را به من داد و گفت تو شایسته اینها هستی چون همه ما وسایلمان را آماده میخریم اما تو داری خودت آنها را میسازی. این اتفاق نقطه عطفی بود برای بهتر شدن شعبدهبازی من.
قبل از اینکه این اتفاق برایم بیفتد با خدای خودم عهد کردم که اگر فن شعبدهبازی را خوب یاد بگیرم تا لحظهای که حیات در بدنم هست شعبدهبازی را به صورت رایگان آموزش دهم و هنوز هم دارم این کار را انجام میدهم. به این کار من خیلیها اعتراض میکنند اما من میگویم که با خدای خودم پیمان بستم و نمیخواهم کسی که در روستا زندگی میکند و علاقهمند به شعبدهبازی است به دلیل نبود آموزش و امکانات به مشکل بربخورد. اولین آموزشگاه شعبدهبازی را هم با عنوان «مؤسسه هنری پریستو» در شهر تهران رسماً به ثبت رساندم، این آموزشگاه آنقدر معروف شده بود که در راه پلهها هم پر از هنرجو بود و از همه شهرستانها برای آموزش به تهران میآمدند.
* چه سالی این مؤسسه را راه اندازی کردید؟
-سال ۱۳۶۳ «مؤسسه هنری پریستو» را راه اندازی کردم و این کار را مدیون مرکز هنرهای نمایشی هستم. آن زمان طاها عبدخدایی مدیر مرکز بود و من بعداً کارمند آنجا شدم و در حال حاضر نیز بازنشسته وزارت ارشاد هستم.
من اولین مجوزم را از علی منتظری مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی گرفتم که مردی بسیار شریف، با ذوق و بسیار توانمند و عاشق هنرمندان بود. در حال حاضر شهرام کرمی مدیرکل هنرهای نمایشی نیز مرد بسیار محترمی است که از دل اهالی تئاتر بیرون آمده و درد هنرمندان را میداند. شعبدهبازی و سرگرمی نیز زیرمجموعه هنرهای نمایشی است و باید مورد توجه وزارت ارشاد باشد. هدف ما حمایت از هنرمندان اینترتیمنت و سرگرمیهای نمایشی است. سرمایه من هنرجویانم هستند و خوشحالم که میتوانم تجربیاتم را در اختیارشان قرار دهم.
* در حال حاضر اداره کل هنرهای نمایشی از شما حمایت مالی هم میکند؟
-در سالهای قبل حمایتهایی از کانون سرگرمیهای نمایشی که در سال ۷۲ آن را راه اندازی کردم، میشد اما در حال حاضر به دلیل کمبود بودجه این امکان وجود ندارد. بزرگترین حمایتی که وزارت ارشاد از ما کرده این است که بچههای ما را بیمه میکند. این آرزوی هنرمندان شعبدهباز ماست که بیمه باشند و خوشبختانه این اتفاق افتاده و اعضای ما بعد از مدتی که از فعالیتشان گذشت بیمه میشوند و از مزایای بیمه تکمیلی هم بهره میبرند. اگر هم مشکلی برای برخی پیش بیاید تلاش میکنیم از طریق هنرمندانی که وضعیت مالی مناسبتری دارند به آنها کمک کنیم.
* انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی با کانون سرگرمیهای نمایشی از هم متفاوت هستند؟
-بله. کانون سرگرمیهای نمایشی به نوعی زیرمجموعه انجمن نمایش بود ولی انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی را خودمان به ثبت رساندیم البته با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. البته مؤسسههای فرهنگی هنری دیگری هم وجود دارند اما «مؤسسه هنری پریستو» از همه قدیمیتر است و سال ۶۳ راه اندازی شد چون میخواستیم رسماً کار کنیم. یادم است آن موقع تعداد هنرجویانم خیلی زیاد بود و حتی از حاشیه خلیج فارس نیز برای آموزش به اینجا میآمدند چون میفهمیدند من عربی حرف می زنم.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
سال ۱۳۶۳ «مؤسسه هنری پریستو» را راه اندازی کردم و اولین مجوزم را از علی منتظری مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی گرفتم که مردی بسیار شریف، با ذوق و بسیار توانمند و عاشق هنرمندان بود
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
بعد از مدتی دیدم برای عدهای خیلی سخت است که از راه دور به آموزشگاه بیایند و برایشان به صرفه نیست بنابراین تصمیم گرفتم بازیهای تردستی را خودم تایپ کنم و بنا به انتخاب هرکس آنها را با وسایل برایش با پست ارسال کنم. با وجودی که تایپ بلد نبودم اما به صورت یک انگشتی خودم شرح بازیها را تایپ میکردم چون میخواستم راز این تردستیها را برملا کنم، نمیتوانستم آنها را بدهم بیرون برایم تایپ کنند.
* آقای کریمی در کاری که شما انجام میدهید چه اندازه آموزش فن و تکنیک اهمیت دارد و چه اندازه استعداد و علاقه؟
-من همیشه به هنرجویانم می گویم شرط اولی که برای این کار باید داشته باشید، علاقه است. شرط دوم این است که شعبده را آموزش ببینید و تنها با خرید وسایل شعبدهبازی نمیشود شعبدهباز شد. مثلاً برخی از بچه ها میگویند ما ۱۰۰ بازی شعبده بلد هستیم اما من به آنها می گویم این بازیها را میدانی یا میتوانی انجام دهی. هرگاه توانستی این ۱۰۰ شعبده را انجام دهی شعبدهباز قدری هستی.
* داشتن مهارت هم اهمیت زیادی دارد.
-در شعبدهبازی چند مساله خیلی مهم است. یکی از آنها حرکت شعبدهباز و دیگری ارتباط برقرار کردن با تماشاگران است. معنی تردستی یا فرزدستی این نیست که به سرعت و تندتند کاری را انجام دهند بلکه شعبدهباز باید طوری دستش را حرکت دهد که چشم تماشاگران خطا ببیند همین. کارهای بزرگی که روی استیج اجرا میشوند نیز از همین ترفند استفاده میکنند و در دید مخاطبان خطا به وجود میآورند. حتی وقتی شعبدهباز روی صحنه قدم میزند این قدم زدن جزو کار و بازیاش است و میخواهد حواس مخاطبش را پرت کند.
خوشبختانه بعد از راه اندازی آموزشگاه، شعبدهبازانی که در اینجا دوره دیدند بیش از ۴ هزار نفر هستند. من هنوز مراجعانی دارم که علاقه مند هستند کودکانشان آموزش ببینند.
در حال حاضر تنها انجمن فعال است و آموزشگاه دیگر فعالیت ندارد و من فقط آموزشهای انفرادی برای شعبدهبازان و یا افرادی که قصد دارند، سخنرانی کنند و یا توجه جمعی را به خود معطوف کنند، انجام میدهم چون شعبدهبازی تنها تردستی نیست بلکه از لحاظ ذهنی نیز میتوان کاری کرد که افراد تحت تأثیر قرار بگیرند.
* در سینما و تئاتر هم در بخش جلوههای ویژه از مهارت شما استفاده میشود؟
قدیم در سینما زیاد فعال بودم و یادم است در فیلم «جستجوگر» به کارگردانی محمد متوسلانی که امین تارخ و داریوش ارجمند بازی میکردند کارهای جلوههای ویژه را انجام میدادم و صبحها داریوش ارجمند و امین تارخ میآمدند انجمن و من به آنها آموزش میدادم که مثلاً چطور ارجمند بدون کات خوردن در دستش آتش روشن کند. الان بیشتر فعالیتم را در تئاتر متمرکز کردهام چون علاقه زیادی به تئاتر دارم. یکی دو سال قبل کارهای جلوههای ویژه نمایش «داستانهای میان رودان» به کارگردانی علی شمس را برعهده داشتم که کارهای بامزه ای مثل گردن زدن و قطع کردن دست و سر در آن وجود داشت.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
قدیم در سینما زیاد فعال بودم و یادم است در فیلم «جستجوگر» به کارگردانی محمد متوسلانی کارهای جلوههای ویژه را انجام میدادم؛ صبحها داریوش ارجمند و امین تارخ میآمدند انجمن و من به آنها آموزش میدادم که مثلاً چطور ارجمند بدون کات خوردن در دستش آتش روشن کند.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
سالها قبل هم زنده یاد خسرو شکیبایی سه چهار کار از من برای تئاترش برد. من آن موقع در لالهزار کار میکردم و با خسرو شکیبایی هم همکاری داشتم. او هنرمند بسیار بااستعدادی بود و زمانی که من کارش را میدیدم با وجودی که عاشق تئاتر بودم، فکر میکردم هنوز باید بروم درس یاد بگیرم. او در بازیگری حیرتانگیز بود و مهارتش در بازی حتی نویسنده و کارگردان نمایشها را به تعجب وا میداشت.
در مقابل خسرو شکیبایی هنرمند دیگری هم بود؛ زندهیاد سعدی افشار که با وجود تفاوتی که در کارش نسبت به شکیبایی داشت و اصلاً در جبهه دیگری کار میکرد، بسیار بااستعداد بود. آن زمان متن را برای سعدی افشار میخواندند چون او سواد نداشت اما به همین شکل آن را حفظ میکرد و روی صحنه میرفت.
* تا به حال شده در کارتان اشتباه یا خراب کاری کنید یا به اصطلاح «سوتی» بدهید؟
– «سوتی دادن» خیلی جاها برای شعبده باز اتفاق میافتد اما با ترفندهایی آن را رفع و رجوع میکنیم. مثلاً چند سال قبل میخواستم کبوتری را ظاهر کنم و برخلاف همیشه که وسایل را خودم میچیدم، آن را به دستیارم سپردم اما او زمانی که میخواست کبوتر را در لباسم جاسازی کند، باعث شده بود که کبوتر خفه شود. زمانی که من کبوتر را ظاهر کردم، مرده بود اما با انگشتانم به شکلی او را حرکت دادم که هیچکس متوجه این اتفاق نشد. استرسی که آن زمان به من وارد شد به خاطر مرگ کبوتر بود نه اتفاقی که رخ داد.
برای این است که الان بدون وسیله کار میکنم چون امکان اشتباه و «سوتی» در آن نیست و به راحتی و سریع میتوانم بازی را عوض کنم.
چندین سال قبل با آقای ماهی صفت قرار بود به سوئد برویم و چند اجرا داشته باشیم. در فرودگاه سوئد دیدم برای من وانت آوردهاند اما برای پیشواز آقای ماهی صفت ماشین ولوو آمده است. گفتم قضیه چیست و چرا برای من این ماشین را فرستادید. آنها هم گفتند آقای ماهی صفت که وسیلهای ندارد اما ما تصور کردیم که شما با وسایل زیادی برای شعبدهبازی میآیید برای همین وانت دنبالتان فرستادیم! در حالی که من تنها با یک سوت برای اجرای برنامه رفته بودم. در نهایت سوتم را گذاشتم پشت وانت و خودم با ماشین ولوو به هتل رفتم!
* قضیه سوت که همیشه همراهتان است چیست؟
این سوت را از زمان اکران فیلم «تایتانیک» که خارج از کشور هم آن را دیدم، به همراه دارم. زمانی که فیلم را دیدم برایم خیلی دلچسب بود که فیلمی بر اساس یک سوت ساخته شود چون اگر در پایان فیلم آن سوت در اختیار «رز» نبود او نمیتوانست کمک بگیرد و نجات پیدا کند.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
چندین سال قبل میخواستم خانهای را اجاره کنم. صاحبخانه به من گفت چه کارهای و من برایش شغلم را توضیح دادم. او هم به من گفت پس مطربی! آن موقع بود که من شکستم.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
از آن موقع من این سوت را به گردنم انداختم و همیشه همراهم است و اگر هم یادم برود سوتم را بیاورم با دهان سوت میزنم. سوت تنها سازی است که بدون میکروفن همه آن را میشنوند و میتواند توجهات را به خود جلب کند. سوت جرقهای است که برای یک لحظه حواسها را جمع میکند و تماشاگران را به کاری که شما میخواهید انجام دهید، متمرکز میکند. از سوت در هیپنوتیزم هم استفاده میکنم.
* به نظرتان بهترین شعبدهبازها چه کسانی هستند؟
از نظر من چارلی چاپلین و حتی ادیسون شعبدهبازان خوبی هستند!
* چرا ادیسون؟
چون ادیسون برق را کشف کرده است [آرت پیکو: البته ادیسون مخترع لامپ رشتهای است نه جریان برق.]. من به کسانی که کارهای عجیب میکنند، شعبدهباز میگویم. مثلاً هرکس خوب قلم بزند، شعبده باز است و یا به فوتبالیستها میگویند جادوگر چون کاری که میکنند آنقدر خوب است که انگار جادو میکنند.
* بسیاری از مردم هنوز درک درستی از شغل شما ندارند، پس از سالها فعالیت فکر میکنید، نگاهها در این زمینه چرا تغییر چندانی نداشت است؟
یکی از مهمترین دلایلی که من را وادار کرد «انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی» را راه اندازی کنم به خاطر به کار بردن همین «مطرب» بود. زمانی که من به کشورهای عربی میرفتم به هنرمندان خیلی شاخص و برجسته، مطرب میگفتند اما در ایران برای تحقیر به هنرمندان ما میگفتند مطرب. سالها قبل به خواستگاری دختری رفتم اما او را به من ندادند چون از نظر آنها من مطرب بودم.
آن زمان که من به تلویزیون میرفتم، یکی دو شبکه بیشتر وجود نداشت؛ برای جلب بچهها سعی کردم ابتدا به کاراکترم یک لهجه هندی بدهم و از کلمات من درآوردی استفاده کنم تا برایشان جذاب و بامزه باشد
حتی چندین سال قبل میخواستم خانهای را اجاره کنم. صاحبخانه به من گفت چه کارهای و من برایش شغلم را توضیح دادم. او هم به من گفت پس مطربی! آن موقع بود که من شکستم و دیدم خیلیهای دیگر هم همین مشکل را دارند، همین شد که انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی را زیر نظر وزارت ارشاد راه اندازی کردم تا هرکس به من گفت مطرب، کارت شناسایی معتبرم را نشانش دهم، البته الان این مساله خیلی کم رنگ تر شده است.
* دهه ۶۰ و ۷۰ شما در تلویزیون خیلی فعال بودید و برای نسل هم سن و سال من حضور شما در برنامههای «هشیار و بیدار»، «دیدنیها» و «جدی نگیرید» خاطره انگیز بود…
معمولاً در اکثر برنامههای تلویزیونی که حضور پیدا میکردم شعبده بازی را آموزش میدادم. به خودم میگفتم چه ایرادی دارد که هموطنانم برخی ترفندها را یاد بگیرند. یک قطره از دریا برداشتن که مشکلی پیش نمیآورد.
آن زمان که من به تلویزیون میرفتم، یکی دو شبکه بیشتر وجود نداشت و مردم هم پیگیر برنامههای تلویزیونی بودند و برای بچهها هم جاذبه داشت. برای جلب بچهها سعی کردم ابتدا به کاراکترم یک لهجه هندی بدهم و از کلمات من درآوردی استفاده کنم تا برایشان جذاب و بامزه باشد.
یکی از مشکلاتی که تلویزیون در ارائه کار ما دارد این است که تصویربردارها با ما هماهنگ نیستند و وسط اجرای برنامه شعبدهبازی تصویر را کات میزنند به جاهای دیگر در حالی که تصویر در هنگام اجرا باید روی تصویر مدیوم شعبدهباز ثابت بماند و فقط یک دوربین حضور داشته باشد.
* پس خودتان تمایل داشتید که دیگر کمتر در تلویزیون برنامه اجرا کنید؟
اتفاقاً چند وقت قبل طرحی شبیه به برنامه «عصر جدید» احسان علیخانی که برنامهای استعدادیابی بود از طرف فرد دیگری به تلویزیون ارائه و تصویب هم شد که من قرار بود به عنوان داور در این برنامه حضور داشته باشم اما چون هزینهها را پرداخت نمیکردند و پروژه طولانی شده بود، از ساخت آن منصرف شدند که بعداً دیدم آقای علیخانی شبیه این برنامه را ساخته است.
* در چند سال اخیر رویکرد تلویزیون در مورد تولیدات سرگرمیمحور تغییر کرده و علاقه بیشتری به ساخت چنین برنامههایی نشان میدهد که نمونهاش «خندوانه» و یا برنامههای استعدادیابی مثل «عصر جدید» است. نظرتان در مورد چنین رویکردی چیست؟
کاری که احسان علیخانی پیریزی کرده کار بسیار خوبی است و حتی معتقدم خیلی دیر انجام شده است. برنامههای با رویکرد سرگرمی همیشه بیننده خودش را داشته است و این مدل برنامههای استعدادیابی در همه جای دنیا وجود دارد. البته داورها باید در زمینه سرگرمیهایی که ارائه میشود سررشته داشته باشند و من اطلاع دارم بسیاری از هنرمندان ما به دلیل ناآشنایی داوران با کاری که آنها میکنند، در این مسابقه شرکت نکردهاند. مثلاً به این فکر کنید یک شعبده باز بخواهد کار بازیگران را داوری کند، خب معلوم است که اشتباه داوری میکند؛ چون چیزی از بازیگری نمیداند.
* شعبدهبازهایی که در برنامه «عصر جدید» شرکت کردند از هنرجویان شما بودند؟
سعید فتحی روشن، هنرجوی من بوده و رشته منتال را پیش من یاد گرفته است. محمد حیدری و محمد خواجی که پازل زندگی را اجرا کردند و کامیار یاراحمدی معروف به خلیفه که نبضش را در برنامه متوقف کرد هم از اعضای انجمن هستند. کاری را که خلیفه روی صحنه انجام داد با مشورت من اجرا کرد؛ کاری که بسیار شگفتانگیز بود و حتی رکورد کریس انجل را هم زد اما متأسفانه داوران کار متفاوت او را درک نکردند.
* در جهت معرفی افراد بااستعداد در این حوزه فعالیتهایی هم داشتهاید.
بله. ما توانستیم نخستین جشنواره سراسری سرگرمیهای نمایشی را در خوزستان برگزار کنیم که سه سال قبل در زمان آقای مرادخانی در معاونت هنری وزارت ارشاد انجام شد و وی به ما کمک زیادی کرد. قرار است دوره بعدی این جشنواره را با کمک اداره کل هنرهای نمایشی و آقای کرمی در تهران برگزار کنم. این جشنواره هزینه زیادی هم ندارد و دنبال گیشه هم نیستیم بلکه فقط میخواهیم کاری کنیم که این بچهها معرفی شوند و کارشان دیده شود.
معتقدم افرادی مثل کریس انجل تاریخ مصرف دارند و بعد از مدتی دستشان رو میشود. درست است که او شعبده باز، ورزشکار، آکروبات باز و موتورسوار قهاری است اما نمیتواند روی استیج برنامه اجرا کند
همچنین قصد دارم نخستین جشنواره سراسری شعبده بازان ایران را تیرماه ۹۸ در یکی از استانهای خوش آب و هوای ایران برگزار کنم. همه مجوزها و نامه نگاریهای برپایی جشنواره انجام شده و اسپانسر جشنواره هزینه رفت و آمد و اسکان شرکت کنندگان را تقبل خواهد کرد که اتفاق بسیار خوشایندی است.
* تا به حال به این فکر کردید که شعبدههایی در ابعاد کارهای کریس انجل و یا دیوید کاپرفیلد اجرا کنید. اصلاً امکانات و هزینه چنین کاری در ایران تأمین میشود.
برادرم بهنام در این زمینه فعال است و مثلاً آدمها را غیب یا نصف میکند. ۴ برادر من و پسرم همگی شعبده باز هستند و در زمینههای مختلف فعالیت میکنند. من اولین جشنواره خیابانی را در دهه فجر برگزار کردم به شکلی که از میدان امام حسین تا میدان آزادی تریلیهای مختلف حرکت میکرد که رویشان آکروبات بازها و ژانگولربازها برنامه اجرا میکردند. در این برنامه ماسک همه شخصیتهای مشهور دنیا را از هالیوود به ایران آورده بودم و با آنها مردم را سرگرم میکردیم.
ما در شعبده بازی کاری داریم که به آن میگویند «استریت مجیک» یعنی شعبدههای خیابانی که بیشتر مختص دیوید بِلین بوده و کارهایی که میکند مثل دیوید کاپرفیلد است اما کریس انجل شعبدههایش حقههای سینمایی هستند. تا به حال کسی کریس انجل را روی صحنه ندیده است و همه کارهایش با جلوههای ویژه است و سیاه لشکرهایی را مثلاً در یک پاساژ جمع میکند و کارش را انجام میدهد. معتقدم افرادی مثل کریس انجل تاریخ مصرف دارند و بعد از مدتی دستشان رو میشود. درست است که او شعبده باز، ورزشکار، آکروبات باز و موتورسوار قهاری است اما نمیتواند روی استیج برنامه اجرا کند.
سرمایه داران شعبده که زورشان به دیوید کاپرفیلد نمیرسید، تصمیم گرفتهاند که از کریس انجل حمایت کنند و او را روبروی دیوید کاپرفیلد قرار دهند. آنها از او حمایت زیادی کردند و کاپرفیلد هم هیچ واکنشی به حضورش نشان نداد ولی بعداً حقههایش برملا شد در حالی که کاپرفیلد همچنان حضور دارد و فعال است.
در پاسخ به برنامههای بیرونی کریسل انجل، دیوید کاپرفیلد جمعیتی را برد روی یک تپه و مثل کابویها طنابی را انداخت دور ماه و ماه را با طناب این طرف و آن طرف کشید. من اصولاً احترام زیادی برای دیوید کاپرفیلد قائل هستم چون او فرد بسیار باهوشی است. او مجسمه آزادی را غیب کرد، از دیوار چین رد شد و از زندان آلکاتراز که هیچکس نتوانسته از آن فرار کند، فرار کرد و بعد در آخرین مرحله روی صحنه و در حضور تماشاگران پرواز کرد. بعد از او شعبده بازان دیگری هم پرواز کردند اما مهم این است که چه کسی اولین بار این کار را انجام داد.
* صحبت پایانی اگر باقی مانده بفرمائید.
-یکی از امتیازات خوبی که من در ارشاد پیدا کردم عضو شدن در مؤسسه هنرمندان پیشکسوت است که ۴ سال است عضو این انجمن هستم. این عضویت امتیاز بسیار بزرگی است چون هر هنرمندی را عضو آنجا نمیکنند و شرایط ویژه و گذشتن از فیلترهای مختلفی لازم دارد. در این مؤسسه با همه هنرمندان قدیمی در حوزههای مختلفی موسیقی، تئاتر، سینما و تجسمی معاشرت میکنم که برایم بسیار خرسند است و هر وقت دلم تنگ میشود به مؤسسه هنرمندان پیشکسوت میروم.