فیلم «ویند ریور» با فضای رمزآلود و دیالوگهای شاعرانه!
ماهنامه همشهری 24 – ترجمه مونا مجد: تیلور شریدان میگوید به عنوان کودکی که در تگزاس بزرگ شده، دلش میخواسته گاوچران باشد. در عوض اما به بازیگر غیر ثابت برنامههای تلویزیونی «ورونیکا مارس و فرزندان آشوب» بدل شد. حالا بعد از یک تغییر مسیر، فیلمنامه نویسی است که نامزد اسکار بوده و فیلمنامه «سیکاریو»، «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» و «ویند ریور» را در کارنامه دارد؛ سه گانه جمع و جوری از تریلرهای جشنواره ای که به بررسی سرحدات جامعه آمریکایی می پردازند.
«ویند ریور» آخرین فیلم در مجموعه شریدان است و تنها فیلمی است که تصمیم گرفته خودش آن را کارگردانی کند. فیلم جدیدش که در یکی از مناطق دور افتاده مختص بومیان آمریکا در زمستان سختی در وایومینگ میگذرد، درباره یک تجاوز و قتل وحشیانه است – جدیدترین قتل از جنایتهای خشونتآمیز همه گیر در مناطق حاشیهای که جهان بیرون ترجیح میدهد نادیده بگیردشان. جرمی رنر و الیزابت اولسن بازیگرهای اصلی اند؛ در نقش یک شکارچی حیات وحش و یک مامور اف.بی.آی که میخواهند از ماجرای قتل سر در بیاورند.
وقتی بچه بودید فیلمهای زیادی تماشا میکردید؟
– فقط یکسری فیلمها را بارها و بارها تماشا میکردم. ما در مناطق حومهای زندگی میکردیم و تلویزیون کابلی نداشتیم. پدر و مادرم از تگزاسیهای قدیمی بودند و شنبهها روی وی اچ اس وسترن میدیدند یا فیلمهای دهه 60 و 70 مثل «فارغ التحصیل» و «در گرمای شب». بعضی از این فیلمها واقعا برایم تاثیرگذار بودهاند. فیلمها را ده باره و بیست باره و سی باره تماشا میکردم، چون فقط حدود پانزده نوار وی اچ اس داشتیم و پنج تای شان را اصلا دوست نداشتم. عجیب اینجاست که این کار کمک زیادی بهم کرد؛ چون باید مینشستم و صحنه ها را موشکافی میکردم. حتی با این که آن موقع نمیدانستم دارم چه کار میکنم.
چه زمانی تصمیم گرفتید فیلمنامه نویس شوید؟
– این تصمیم را بعد از بیرون آمدن از سریال «فرزندان آشوب» گرفتم. اما نزدیک به یک سال طول کشید تا عملی شود. ایده «سیکاریو» مدام در ذهنم خیس میخورد. نمیدانستم دقیقا چه چیزی است اما جرقهاش زده شده بود. وقتی از سریال بیرون آمدم توانستم کمی سفر بروم و تحقیق کنم و کم کم ماجرا دستم آمد و بعد نشستم و سعی کردم بفهمم چطور میتوانم تعریفش کنم.
از بازیگری احساس رضایت نمیکردید، یا بیشتر قضیه این بود که به نقطه خاصی رسیده بودید و میخواستید چیز متفاوتی را تجربه کنید؟
– مسلما ناراضی بودم. آدم به بعضی از بازیگرهای بزرگ پانزده – بیست سال گذشته که نگاه میکند میبیند که خودش فرصتهای مشابهی نداشته است. از این فرصتها برایم پیش نیامد چون لایق شان نبودم. یعنی شکایتی ندارم. متوجه این موضوع بودم. با خودم گفتم «به عنوان یک بازیگر همینم و به لحاظ هنری راضی کننده نیست و پولش هم به جایی نمیرسد. برای همین راه دیگری را برای داستانگویی انتخاب میکنم».
وقتی سیکاریو را شروع کردید، فکر یک سه گانه را در سر داشتید؟
– نه، تازه وسطهای کار بودم که این موضوع برایم روشن شد. درونمایههایی بود که در حال کندوکاوشان بودم و در حوزههای دیگری هم وجود داشتند، و به این فکر کردم که شاید یک راه جذاب سینمایی برای پیوند دادنشان، جوری که قبلا ندیده بودم، وجود داشته باشد. با این که خیلی بلندپروازانه بود اما کاملا صادقانه میگویم که فکرش را هم نمیکردم کسی خریدار هیچ کدام شان باشد و این بود که حس می کردم میتوانم آزادانه هر کاری دلم میخواهد بکنم. شگفت انگیز است که فیلمها را به همین ترتیبی که بیرون آمد نوشتم، اگرچه فیلمنامه «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» که عنوانش «کومانچریا» بود اول فروش رفت. تقریبا سه سال پیش از سیکرایو فروخته شد. تازه وقتی «سیکاریو» در جشنواره کن به نمایش درآمد بالاخره کارگردانی برای «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» پیدا کردیم.
شما سه گانه تان را درباره سرحدات آمریکا می دانید. چه شد که آخرین قسمت سه گانه تان را در منطقه اختصاصی بومیان آمریکا انتخاب کردید؟
– صادقانه فکر میکنم نمیتوانید درباره سرحدات آمریکا حرف بزنید و به طریقی بحث سیستم مناطق اختصاصی را وسط نکشید. من منطقه اختصاصی سرخپوستها در ویند ریور را به خاطر مسئله خشونت و تاثیری که روی آن منطقه داشت انتخاب کردم. سراغ زمستان رفتم چون بیشترین فشار را در کل سال روی مردم آن منطقه وارد میکند. در تاریخ منطقه، بعضی از مردم در زمستانها به مناطق خوش آب و هواتر کوچ میکردند اما عدهای از آنها در این فصل در این منطقه محصور میشدند که شکست ایده مناطق اختصاصی را نشان میدهد.
میدانم که پیش از نوشتن فیلمنامه مدتی را در این مناطق گذراندهاید. اصلا چه شد که سراغ این مناطق رفتید؟
– مسئلهای شخصی بود. من قصد تحقیق نداشتم. برای دیدن دوستانی به منطقه سرخ پوستان رفتم و بعد دوستان بیشتری پیدا کردم و ماندم. دهه بیست زندگی ام بود و دنبال کشف خودم بودم و میخواستم جایم را در جهان پیدا کنم و از جهانی که در آن زندگی می کنیم سر در بیاورم.
«ویند ریور» درباره جنایات گزارش نشده در مناطق اختصاصی و مشخصاً ناپدید شدن زنهای جوان حرف میزند. این مسئله چیزی بود که شخصا با آن روبرو شده باشید؟
– بله، از نزدیک شاهدش بودم. مسئلهای است که روی زندگی تک تک آدمهای منطقه اختصاصی تاثیر می گذارد و در فرهنگ عمومی مان حرفی از آن زده نمیشود. هیچ آگاه سازی عمومی صورت نمیگیرد. کاملا ناشناخته است. رسانهها نادیدهاش میگیرند. داد رؤسای این قبیلهها درآمده اما کسی بهشان گوش نمیدهد. یکی از جنبههای بینظیر فیلم همین است که میتوانیم صدایی برای کسانی باشیم که صدای شان شنیده نمیشود.
منطقه ویند ریور در فیلم زیر بار اتفاقاتی که افتاده، کاملا کمر خم کرده. وقتی مشغول نوشتن بودید، آیا فراتر از پایان فیلم هم رفتید؟ به پیامدها و این که جلوتر چه بر سر ساکنان آن منطقه میآید هم فکر کردید؟
– دلیلی ندارد که تصور کنم بعد از نسخه داستانی من از ماجراها، چه اتفاقی میافتد. مسئله بیشتر امیدی است که برای نسخه واقعی دارم؛ این که گفتگویی را آغاز کرده باشیم و توجهها جلب شود. خصوصا حالا که وزارت کشور دارد بودجه شان را 10 درصد کاهش میدهد. کمبود این 10 درصد در اینجا بیشتر از هر جای دیگری حس خواهد شد. به هیچ وجه نباید از بودجهها کاسته شود. یک مسئله درباره بومیان آمریکا در سیستم مناطق اختصاصی این است که جمعیت متراکمی ندارند. حرف سی میلیون آدم نیست. فایده ندارد بنشینیم اینجا و بگوییم: «بیایید فقر در آمریکا را ریشه کن کنیم.» باید برای این کار تلاش صورت بگیرد. اما مشکل عظیمتر از این حرفهاست. چطور میخواهید به همهاش رسیدگی کنید؟
به بیمه بهداشت و سلامت آمریکاییها نگاه کنید. حتی در آن مورد هم از درک موضوع و رسیدگی به آن عاجزیم. اما در این مورد با وجود بزرگ بودن مشکل، جمعیت درگیر چندان بزرگ نیست. کمی افزایش و تزریق بودجه تغییرات زیادی ایجاد میکند. با چنین بودجهای هیچ جای دیگر از کشور نمیشود به تغییراتی واقعی دست زد اما درت حال حاضر در مسیر مخالف پیش میرویم و داریم همین پول را هم از آنها میگیریم، که معنایش فرصتهای کمتر، ناامیدی بیشتر، تحصیلات کمتر، بالا رفتن استعمال مواد مخدر و خشونت بیشتر است.
دقیقا کی تصمیم گرفتید خودتان فیلم را کارگردانی کنید؟
– از اول میدانستم که این یکی را خودم کارگردانی میکنم. ترجیح میدادم ساخته نشود تا این که آدم دیگری کارگردانیاش کند. کارگردانهای بهتر از من زیادند و اولین بار است که من کاری در این مقیاس انجام دادهام. اما میدانستم که اگر خودم انجامش بدهم همان طوری خواهد شد که به دوستانم در این مناطق قولش را داده بودم و تصاویر آبکی از آب در نمیآید و پیام فیلم تغییری نمیکند. این موضوع برایم مهم تر از هر چیز دیگری بود.
این فیلم برایتان از «سیکاریو» و «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» شخصی تر بود.
– به دلایل زیادی این فیلم برایم خیلی شخصی بود. «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» جنبه خود زندگینامهای ندارد اما درباره منطقهای که از آن میآیم و اعضای خانوادهام است. به همین خاطر درباره چیزی است که برایم ریشه در واقعیت دارد. به شکل خیلی خاصی شخصی است. در حالی که جنس شخصی بودن این فیلم چیزی نیست که راحت بشود بیانش کرد.
گفتید که هیچ وقت تا به حال در این مقیاس دست به کارگردانی نزده بودید، و خیلی جاها «ویند ریور» را اولین کارگردانیتان دانستهاند، اما شما پیش از این، تجربه کارگردانی داشتهاید. آیا ریور حس کار اول را برایتان دارد؟
– چیزی که قبلا کارگردانی کردهام فیلمی دانشجویی بود که یکی از دوستانم قرار بود کارگردانش باشد. خودش آن را نوشته بود، در آن بازی میکرد و تهیه کنندهاش هم بود، و بعد وقتی کار را شروع کرد وحشت زده شد چون فهمید لقمه بزرگتر از دهانش برداشته. ازم خواست که بروم و فیلم را هدایت کنم. کاری که انجام دادم این بود. من را کارگردان کار خواند اما هیچ جور تولیدی حرفهای به حساب نمیآمد و این که اسم کارگردان رویم گذاشت گشاده دستی بود. به هیچ وجه آن را کار اولم نمیدانم.
آیا از «ویند ریور» رضایت کامل دارید؟ شبیه فیلمی هست که از اول در ذهن داشتید؟
– بله، شبیه است. البته بدم نمیآمد اگر برای گرفتن فلان صحنه یکی دو روز بیشتر وقت داشتم و پشیمانم که سر یکی دیگر وقت زیادی صرف کردم که اصلا در فیلم نیست. اینها درسهایی است که آدم یاد میگیرد. اما به کاری که کردیم افتخار میکنم. به بازیگرهایم واقعا افتخار میکنم. به نظرم موسیقی نیک کیو و وارن الیس نفسگیر است. به نظرم تصویربرداری بن ریچاردسون نظیر ندارد. با امکانات کم، کاری کردیم که بی اندازه به آن افتخار می کنم و بابتش قدردان هستم.
شما نیز نظراتتان را در خصوص این مطلب با ما به اشتراک بگذارید.
منبع: برترینها